جدال پرتمنا(فصل اخر)
![](http://www.8pic.ir/images/elddxqmwethxytx3xjhp.jpg)
جدال پرتمنا(فصل اخر)
رمان جدال پرتمنا(فصل سوم)
رمان جدال پرتمنا (فصل دوم)
رمان جدال پرتمنا (فصل اول)
رمان توسکا(فصل اخر)
رمان توسکا(فصل هفدهم)
رمان توسکا(فصل شانزدهم)
رمان توسکا(فصل پانزدهم)
رمان توسکا(فصل چهاردهم)
رمان توسکا(فصل سینزدهم)
رمان توسکا(فصل دوازدهم)
رمان توسکا(فصل یازدهم)
رمان توسکا(فصل دهم)
رمان توسکا(فصل نهم)
رمان توسکا(فصل هشتم)
رمان توسکا(فصل هفتم)
رمان توسکا(فصل ششم)
رمان توسکا(فصل پنجم)
رمان توسکا(فصل دوم)
رمان وحشی امادلبر(فصل اول)
رمانی بسیار بسیار زیبا و خواندنی از دستش ندید!!!
ژ
خلاصه ی رمان:
اگر خاندانم نفرین شده...اگر انگشت نمای خاص و عام شدیم...اگر پدرم زنا کار بوده...اگر مادرم خیانتکار بوده....اگر برادرم از دوری یار در خیابان ها نفس های آخرش را کشید...غمی نیست...اندوهی نیست...زجری نیست...دردی نیست...اما...
خواهرم را ...پاره ی تنم را...تنها دلیل زندگیم را...وجودم را...نابودش کرد...پر پرش کرد..دلش را شکست و او را گرفتش....از من...از منی که جنسم از سنگ است...از منی که بی احساس تر از آهنم...از منی که سنگدل تر از شیطانم...
آتشم زد...آتشش میزنم....نابودم کرد...نابودش میکنم...جگرم را خون کرد...جگرش را خون میکنم...پست فطرت امیدم را گرفت ...کمرش را خم میکنم....
قلبم را تکه تکه کرد...بند بند وجودم را لرزاند...زمینم زد...بی انصاف..زندگیم را جهنم کرد...پس چرا من نکنم!!
لعنت ...لعنت به تو که چشمانم را از نفرت.. خون کردی...لعنت به تو که خوی وحشی ام را برگرداندی...
من شینا...فرزند ارشد خاندان سلطنتی و بزرگ جهانگیر.. قسم میخورم به اجدادم... روزی بر زمینت خواهم زد...
تیر من رها میشود...تیری که روزی جگرت را خون میکند...و به جایی نخواهد نشست جز....
قلبـــــــــــــت....
نویسنده:مهلاعلی راد
تعداد صفحات : 4